27 خرداد 1391 ... لحظه دیدار نزدیک است (146 روز تا آمدنت)
سلام پسرم قند عسلم.
عشق مامان امروز 19 هفته و یک روزت هست. 134 روز رو پشت سر گذاشتیم. انگار که از یک نردبان بالا بریم. درواقع سخت ترین روزها گذشتن و و 6 روز دیگه دقیقا به بالاترین نقطه سختی ها رسیده و نصف راه رو با هم سپری میکنیم. و از اون به بعدش دیگه مثل پایین اومدن از پله هاست که سریع و راحت خواهد بود . من به این اعتقاد دارم.
عزیزم تو از اولش خیلی ساکت و اروم بودی و مامانو اذیت نکردی. انشالله که همیشه روزهای اروم و خوبی رو با هم داشته باشیم.
عشق مامان چون خونمون یه خوابه هست هنوز نمیخواهیم برات تخت و کمد بخریم چون جا نمیشه و انشالله اگه خدا بخاد خونمونو بفروشیم و یه خونه بزرگتر بخریم که برای شما هم یه اتاق داشته باشیم و اون موقع برات وسایل بزرگ رو میخریم. البته منو بابایی برات کلی لباس های خوشگل و رنگی خریدیم که وقتی دنیابیای و بپوشیشون ادم دلش میخاد بخورتت.
واسه اسمت هم هنوز به تفاهم نرسیدیم . من یه سری اسم دوست دارم بابایی هم یه سری دیگه. به محض اینکه اسمت قطعی شد حتما میام و برات مینویسم.
انشالله بعد از 146 روز دیگه تو بغلمونی . پسر خوبی باش و زودتر از وقتش دنیا نیا.
چون به قول باباآرش دنیا گرگ داره ه ه ه ه